کتاب حکایت دولت و فرزانگی
کتاب حکایت دولت و فرزانگی : حكايت دولت و خردمندي، روايت داستاني كوتاه اما واقعي و سودمند از ملاقات يك جوان هوشمند با پيرمردي دولت مند است.
جوان، خواستار آن بود كه اوضاع مالي اش بهبود يابد چرا كه در يك شركت كوچك تبليغاتي به عنوان دستيار كار مي كرد و حقوق او متناسب با مخارج روزمره زندگي نبود.
از اين رو، توسط عموي خود به پيرمردي دانا و ثروتمند(ميليونر يك شبه) معرفي شد و پيرمرد قدم به قدم اسرار كاميابي و رموز خود در اين راه را به او آموخت و تغيير و تحول هاي فراوان و مثبتي را در او ايجاد كرد.
فهرست فصل اول – مشاوره مرد جوان با عموي دولتمندش فصل دوم – ملاقات مرد جوان با باغبان كهنسال فصل سوم – آموزش مرد جوان در مورد غنيمت شمردن فرصت و خطر فصل چهارم – زنداني شدن مرد جوان فصل پنجم – فراگيري ايمان فصل ششم – فراگيري تمركز بر هدف فصل هفتم – فراگيري ارزش تصوير از خود فصل هشتم – كشف قدرت نفوذ كلام فصل نهم – نخستين آشنايي مرد جوان با قلب گل سرخ و… |
قسمتی از کتاب :
روزگاری جوانی ھوشمند می زیست که می خواست دولتمند شود٠مدتی بود که احساس میکرد کارش برای او چندان رضایتی به ھمراه نمی آورد٠ فقط رئیس اش نبود.
میان ھمکارانی نیزاحاطه شده بود که ازکارشان خسته ودلزده شده بودند٠گویی پاک بصیرت را ازدست داده بودند.
گویی جملگی دست دردست یکدیگرازھمه چیزدست کشیده بودند.
شش ماه پیش استعفا نامھای را نوشته بود وبارھا با استعفا نامه یی که درجیبش زبانه می کشید
به اتاق رئیس اش قدم گذاشته بود.
اما ھیچگاه نتوانسته بود کاررا به سرانجام برساند.
چیزی اورا عقب نگاه می داشت آیا نوعی نیرو بود یاجبن محض؟
گویی شھامتی که ھمواره درگذشته برای رسیدن به خواسته ھایش یاری اش داده بود ازدست داده بود.
آیا عجزاوناشی ازاین بود که تا خرخره زیرقرض رفته بود؟
یا شاید فقط بھ این دلیل بود که داشت پیر می شد فرایندی که به محض اینکه آمال آینده را ازدست بدھیم به طرزی اجتناب ناپذیرآغازمی شود؟
یک روز که به شدت احساس ناکامی می کرد ناگھان به فکر دیدار یکی ازعموھایش افتاد که بسیار دولتمند است